و این راه دشوار… ( قسمت هفتم )
بارقه ای از امید
📚 وارد مدرسه که شدم کم کم از محیط آنجا و از سیستم کار آنها برای کاریابی خوشم آمد. در واقع کار این موسسه آموزش تازه واردین برای پیدا کردن شرکتهای مناسب جهت کار و همچنین آموزش چگونگی نوشتن رزومه و به سلامت گذراندن مصاحبه های کاری بود.
👵 نکته ای که برای من بسیار جلب توجه میکرد این بود که تمامی کارمندان، معلمین و مدرسین مدرسه افراد مسن و سالخورده بودند. آنها با توجه به تجربه ای که داشتند میدانستند یک رزومه موفق باید چگونه نوشته شده و به کجا ها ارسال شود.
🛡 از آنجایی که قرار نبود دلشوره ها و استرس های من تمام شود، مجدداً دغدغه پیروزی در رقابت کاریابی تمام وجودم را فرا گرفت.
⛏ قطعاً من تنها مهندس عمران کلاس نبودم و برای موفقیت در کار باید با سایر مهندسین همکلاسی رقابت میکردم.
⌛️ تقریباً یک ماه آموزش های لازم جهت کاریابی و مصاحبه های کاری به اتمام رسید و معلم ما سرانجام برای من یک مصاحبه در بهترین شرکت دولتی کانادا یعنی شرکت TTC که مسئول و مجری تمامی اتوبوس ها و مترو های شهر تورنتو است قرار داد.
💡 از یک طرف بسیار خوشحال بودم که بالاخره بعد از این همه مدت توانستم یک مصاحبه اختصاصی آنهم در یک چنین شرکتی بگیرم و از طرف دیگر این ترس وجود مرا آزار میداد که مبادا نتوانم در این رقابت پیروز شوم. زیرا در همان روز مصاحبه من قرار بود با بیش از ده نفر دیگر که فارغ التحصیل دانشگاه های بسیار خوب و مطرح کانادا بودند مصاحبه شود و این شرکت فقط یک نفر را نیاز داشت.
🍁 لازم است اضافه کنم که دوره ای که برای آن مصاحبه در نظر گرفته شده بود یک دوره ۳ ماهه کار رایگان بود. حقیقتش در آن زمان به بحث مالی اش فکر نمی کردم و همین که فقط میتوانستم در یک چنین شرکتی راه پیدا کنم و آن را به عنوان سابقه کار کانادایی خود در رزومه بگذارم پیروزی بسیار بسیار بزرگی محسوب می شد.
👜 سرانجام روز مصاحبه فرا رسید. سعی کردم هر آنچه که آموخته بودم و آنچه که داشتم را مرور کنم و با اعتماد به نفس کافی راهی شرکت شدم.
👔 شرکت تقریباً در یکی از بهترین جاهای تورنتو واقع شده بود و آنقدر بزرگ بود که حتی تصورش را هم نمی کردم که روزی بتوانم در آن کار کنم. فردی که مسئول مستقیم ما بود و قرار بود از ما مصاحبه بگیرد با روی بسیار خوش به همه ما خوش آمد گفت.
👨💼 نوبت من که رسید وارد اتاق مصاحبه شدم. آنقدر استرس به من حاکم شده بود که بسیاری از نکات را از قلم انداختم. اما تلاش کردم خودم باشم و به سوالات تخصصی و غیر تخصصی با اعتماد به نفس کامل پاسخ دهم.
✅ اتاق مصاحبه را که ترک کردم از خودم راضی بودم. اما فکرش را هم نمیکردم که در میان این همه متقاضی که از بهترین دانشگاه های کانادا آمده بودند گوشه چشمی به من داشته باشند. اما ظاهراً بخت و اقبال با من یار بود.
📝 یک هفته بعد ایمیلی دریافت کردم مبنی بر اینکه عدم سوء پیشینه خود را از کانادا دریافت کرده و برای شروع به کار از اولین روز هفته آینده آماده باشم.
🏮 باورم نمیشد بعد از آن همه سختی و آن همه تلاش بالاخره من کارم را شروع می کردم و آن هم در یک چنین شرکتی که تقریبا آرزوی تمامی مهندسین کاناداست که بتوانند در آن کار کنند.
🔮 به طور کلی در کانادا شرکت دولتی بسیار کم است. اما اگر بتوانید در آنها راه پیدا کنید، هم شرایط کار بسیار مطلوب تر است و هم شرایط حقوقی و من تقریبا توانسته بودم آن پل رابط را با دستهای خود بسازم و از این بابت احساس غرور می کردم.
💼 شال و کلاه کردم و راهی اولین محیط کار تخصصی خودم شدم. قطعا آنجا دیگر خبری از بیل و کلنگ نبود و من قرار بود یک کار تخصصی انجام دهم. چنان ذوقی کرده بودم که انگار اولین روز پست ریاست جمهوری من است.
آخرین دیدگاهها